بهانه دل
می نویسم بر در و دیوار کویش حال خویش
باشد آن را یار خواند یا کسی گوید به یار
به نام خدای مهربون المستعان بک یا سیدی یا صاحب الزمان داشت دلتنگی هایش برای مولایش را حساب می کرد. ناگهان حس کرد چشمانش تشنه هستند، عطش داشتند... سختشان بود که جانشین خدا روی زمین، کسی که سراسر نور بود را نبینند. چشمانش دلتنگ نور بودند، دلتنگ کسی که زلال بود... شفاف و یک رنگ. آدمها را می دید که سرتاپا توقع بودند و همه اش از کم لطفی های اطرافیان می نالیدند. اما به خودشان حق می دادند هر طور که دلشان می خواهد با دیگران رفتار کنند. خودشان بدخلقی می کردند، دروغ می گفتند، اما دیگران اجازه نداشتند این کار را با آنها انجام دهند! با خودش گفت: ای بابا! این دیگر چه طرز خوب بودن است! یاد مهربانی امام افتاد که در کمال مهربانی بدی های آدمها رامی دید و به جای نفرین، برایشان دعا می کرد. تازه در دعا کردن از آبروی خودش مایه می گذاشت. از سهم خودش...(1) (1)حضرت ولی عصر سلام الله علیه در سرداب غیبت: خدایا شیعیان ما را از شعاع نور ما و بقیه طینت ما خلق کردهاى ؛ آنها گناهان بسیارى با اتکا بر محبت ما و ولایت ما کردهاند ؛ اگر گناهان آنها گناهانى است که در ارتباط با تو است، از آنها درگذر که ما را راضى کردهاى و آنچه از گناهان آنها، در ارتباط با خودشان و مردم است، خودت بین آنها را اصلاح کن و از خمسى که حق ما است به آنها بده تا راضى شوند و آنها را از آتش جهنم نجات بده و آنها را با دشمنان ما در سخط خود جمع نفرما.
By Ashoora.ir & Night Skin